چطور میتوان حافظه را بهتر کرد؟
در کل راههای اصلی برای افزایش حافظه چیزهایی هستند مثل ورزش هوازی مرتب، کار کشیدن از مغز در فعالیتهای ذهنی مثلا حل چیستانها یا جدول کلمات متقاطع و نیز غذای سالم خوردن.
اما علیرغم اینها شما ممکن است آدم فراموشکاری باشید و هر روز با تنش ناشی از این فراموشکاری روبرو باشید.
شما ممکن است یادتان برود که:
-موبایل، گوشی یا جتر را با خود بردارید.
– یادتان بروید که تهویه خانه را هنگام خروج خاموش کنید یا شیر گاز را ببندید.
در این صورت برای بهبود حافظه چه میتوان کرد؟
ترفندها خیلی زیاد هستند. برخیها از شیوههای خیلی سنتی استفاده میکنند، مثلا بستن یک نخ به انگشت. برخیها به تجربه دریافتهاند که اگر چیزی را بلند تکرار کنند که یادشان بماند، میزان فراموشکاریشان کمتر میشود، مثلا اگر قبل از خروج بگویند: من سطل زباله را باید بیرون بگذارم، احتمال فراموشکاری آنها کمتر میشود.
البته این روزها ترفندهای تکنولوژیک هم زیاد شدهاند. مثل زدن برچسبهای مخصوص بر روی اشیایی مهم تا فرضا اگر شما فاصله معینی از آنها بگیرید، روی گوشی برای شما نوتیفیکیشن یا آگاهسازی بیایید.
به تازگی مرکز علوم سلامتی Baycrest در کانادا، تحقیقی روی ۸۰ فرد بین ۶۱ تا ۸۸ سال انجام داد. در این روش مؤثرترین روش پیشگیری از این فراموشیهای روتین مشخص شد.
بهبود حافظه
معلوم شد که با در هم تنیدن ساختگی کارها با هم، یعنی نوعی از تداعی معانی، حتی میشود در کسانی که در مراحلی از زوال عقلی هستند، از فراموشی پیشگیری کرد.
برای این کار هر شخص باید با توجه به شرایط خودش، داستانی شخصی برای خودش روایت کند.
مثلا یک داستان ساده برای پیشگیری از فراموش چتر:
«اوه، هر روز صبح باید برم سر کارم، اما نمیدونم چرا تا در رو باز میکنم، گیر میکنه و نمیتونم در رو کامل باز کنم، آخه پشت در، یک چتر افتاده و همیشه مزاحمه!»
اصلا لازم نیست که داستانی که برای خودتان میسازید، شبیه داستان دیگران باشد. هر کس به فراخور وضعیت خودش، میتواند یک داستان شخصی بامزه برای خودش درست کند.
چیزی که مهم است این است که این داستان، دو کار را کاملا با هم قفل کند. یعنی بعد از ساختن داستان غیرممکن بشود که شما بخواهید کاری انجام بدهی و کار دیگر به خاطر آن داستان یادتان نیفتد و حافظه یاری نکند .
خب، حالا بگذارید همینجا پیش شما، من برای خودم یک داستان درست کنم!
من همیشه میترسم که نکند یک روز مودم همراه را با خودم سر کار نبرم. برای پیشگیری از این کار، تا حالا من کارهایی مثل گذاشتن مودم روی کیفم را انجام میدادم.
اما میتوانم الان یک داستان شخصی برای خودم بسازد که رفتن سر کار و بردن مودم همراه را با هم قفل کند:
«عجب مشکلی برای کار ما ایجاد شده، الان حسگرهای اطراف اداره بدون تشخیص سیگنالهای مودم، در را به روی آدم باز نمیکنند.»